روزی از روزهایی پاییزی است. مثل همه روزهای دیگرش. پر از برگ های گرم که بر اثر باد سرد ریخته اند. پر از زیبایی های پنهان و قوانین بی انتها. خورشیدی آن بالاست سوسویش نگاهت را می زند اما دلت را روشن می کند. چشمت باران می خواهد. پایت مسیری…
۲ دیدگاهدسته: زخم دل
نظر شما را به داستان زیر جلب می کنم : در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا…
۳ دیدگاه